هر سال با خودم میگم سال دیگه سفره هفت سین خیلی خوشکل درست میکنم سال دیگه شب یلدا خونه رو این مدلی میکنم اتاقم خودم این رنگی میگنم و حتی دلم میخواد از اون مغازه برای کریسمس از اون درخت فسقلیا بخرم بشینم تزیینش کنم و هر بار میگم بذار کنکورم تموم شه :/

همچین با حسرت از در اون مغازه رد شدم انقد بادکنک و چیزای فینگیلی خوشکل آورده بود ولی ترسیدم برم جلو وسوسه شم بخرمشون

ثبت نام کنکور نزدیکه هر سال این موقع یه حالی دارم دلم میگیره

گاهی وبلاگ بقیه کنکوریا رو میخونم میبینم دغدغه ها و دردای مشترک داریم یکم آروم میشم

دلتنگ همه دوستامم همه همکلاسیای قدیمی

همیشه عاشق مدرسه بودم حتی تابستونا بغض میکردم که کاش زودتر مهر میشد برمیگشتیم مدرسه حالا این همه سال دوری از مدرسه و اینکه نه دانشجو هستی نه دانش آموز روز یه روز تنهاییم بزرگتر کرده

دلم برای همه مسخره بازیامون تنگ شده الان نمیدونم بچه ها چی شدن احتمالا خیلیاشون ازدواج کردم خانوم شدن

حتی پیج یکیشون تو اینستا پیدا کردم ولی دلم نمیخواست بفهمن من با اون همه درس خوندن و هنوز پشت کنکورم

پارسال اتفاقی یکیشون دیدم وقتی فهمید هنوز کنکورم داشت شاخ در میاورد میگفت هم بچه ها فکر میکنن پزشکی تبریز داری میخونی :) چقد دلم برای خودم سوخت

این هفته رو زیاد خوب شروع نکردم دلم یه غییر اساسی میخواد

میخوام برگردم به روزایی که حتی موقع ناهارم کتاب از دستم نمیفتاد همون موقع ها که با تن خسته میرفتم تو رخت خواب ولی تو دلم ذوق زده بودم از تلاش اون روزم و به نظرم هدفم بهم نزدیکتر میومد کاش کم نمیاوردم اگه همون مدلی پارسال ادامه میدادم حتما امسال دانشجو بودم

:) بیخیال با غصه که چیزی درست نمیشه بزن بریم یکم تلاش کنیم برای تغییر


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها